موضوع جایگاه عقل در قلمرو دین» از دیر باز مورد توجه دینباوران و عقلگرایان بوده و پیرامون آن بحثها و گفتوگوهای فراوانی به میان آمده است؛ اما به دلیل حساسیت بالای این موضوع، لازم است در این زمینه تحقیق و کاوش بیشتری انجام پذیرد.
از آنرو که عقل نقش بارزی در تقویت دین داشته و دین هم در ترویج تعقّل گامهای مؤثری برداشته است، طبیعی است که بین این دو رابطه تنگاتنگی برقرار باشد. ولی چون دین گاهی موضوعاتی را مطرح میسازد که یا به طور کلی در دسترس و اختیار عقل نیستند و یا هر کسی توان هضم و ظرفیت آنها را ندارد، از اینرو، طبیعی است که در ظاهر نوعی ناسازگاری بین عقلودیناحساس شود.
البته پایه و مبانی دین بر عقل استوار است، ولی وقتی با عقل به عنوان کلید به درب ورودی این بوستان رسیدیم، از این به بعد بسیاری از مسائل در وادی دین، اصولاً غیبی بوده و در شعاع دید عقل نیست. چه بسا این مسائل مربوط به گذشته باشند؛ نظیر مغیباتی که تاریخ آن گذشته است2 یا پیشگوییهایی که مربوط به آینده است و یا مسائل برزخ و معاد و ابعاد و مراحل مختلف این حقیقت، و همچنین معجزاتی که توسط انبیای الهی به وقوع پیوسته است. اینها همه از دسترس عقل خارجند و اصولاً اینگونه امور چیزی نیستند که با عقل بتوان به ماهیت آنها پی برد، یا با یک فرمول عقلی، بتوان آنها را کلیت بخشید.
کدام عقل؟
هنگامی که سخن از محوریت عقل و نقش و ارزش آن به میان میآید به سرعت این سؤال به ذهن انسان متبادر میشود که منظور کدام عقل است؛ عقل تک تک افراد یا عقل جمعی و کلی؟ روشن است که منظور از عقل در
اینجا عقل فردی نیست، بلکه عقل نوعی و عقل جمعی منظور است؛ چراکه عقلهای فردی ممکن است اسیر هوا و هوس گشته و نتوانند قضاوت لازم را ارائه دهند. و باز پیداست که منظور از این عقل، عقل جزئینگر نزدیکبین هم نیست؛ یعنی یک عقل مصلحتاندیشی که تنهاپیش پای خود را ببیند و به جای منافع آتی و آجل منافع آنی و عاجل را در نظر بگیرد؛3 بلکه منظور عقل کلینگریاست که به چشماندازهای دور نظر افکنده و خیرخواهانه به آینده بشریت میاندیشد.4 این عقل، عقل حسگرا هم نیست؛ زیرا چنین عقلی نسبت به غیب ناآگاه و بیاعتناست و چون آن را خارج از دسترس عقل میبیند انکار میکند. بنابراین، محوربحث در اینجا عقل جمعی است که میتوان از آن به عقل کلی انسان» تعبیر نمود
درباره این سایت